
-
اوقات تلخ و وضع خراب و هوا پس است من تاب قهر یار ندارم بگو بس است رعنا بتی که آب و گل آفرینشش از چشمهای مبارک و خاکی مقدس است ای جان بر لب آمده لبهای دوست را آرامتر ببوس که این غنچه نورس است آشفته خاطرش مکن ای پیک و بازگرد حتی مگو که نامه به خط فلان کس است زندانی امیدم و میدانم این قفس هر قدر هم بزرگ شود باز محبس است لازم نبود نام خودت را بیاوری فاضل همین که شعر تو را بشنود بس است ....
نظرات کاربران نظر خود را در مورد محصول مطرح نمایید